یاسین یاسین ، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

یاسین یاس روی زمین

باز باران باران

  ببار باران که دلتنگم.... مثال مرده بی رنگم ببار باران کمی آرام.... که پاییز هم صدایم شد که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد     ...
25 آبان 1390

نگاه مادرانه

  *آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار   * *تا که تنهایی ات از دیدن آن ، جا بخورد*   *و بداند که دل من با توست ، در همین یک قدمی!*     ...
25 آبان 1390

دریا باش

پسرم  کودکی که دریا کفشش را از او گرفته بود روی ساحل نوشت دریا دزد کفشهایم ، مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت ، دریا سخاوتمندترین سفره هستی موچ آمد و جملات را با خود شست تنها این پیام را برایم باقی گذاشت برداشتهای دیگران از خود را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
20 آبان 1390

وقتی روی زپیشم و تنها شود دلم

  شبا و قتی می خوابی حال ما این چنینه شبها که چشم مست تو پرناز می شود یعنی گره زکار دلم باز می شود ساز غم کلام تو شیوا و دلپذیر در خلوت شبانه من ساز می شود با قصه های روشن باران طلوع صبح در من سرود عشق تو آغاز می شود نقش نگاه گرم تو در ذهن سرد من کم کم بدل به صورت یک راز می شود یک روز یا دو روز ندانم تمام عمر دل با غم فراق تو دمساز می شود با مرغکان عاشق و گنجشککان کوی بر بام و بر درخت هماواز می شود وقتی روی زپیشم و تنها شود دلم آنوقت پای غم به دلم باز می شود محمد مهدی ناصری ...
18 آبان 1390

دعای تنهایی

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا كردم تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روئيد با حسرت جدا كردم   ...
17 آبان 1390

خدای من

  خدای من زیباست خدای من رنگین کمان خوشبختی ست که پشت هر گریه انعکاسش را روی سقف اتاق می بینم
17 آبان 1390

برای همه مامان باباها

ای باد من گم کرده ام در خلوص خطوط خاکی شهر پنجره های پر غبار مشبک گنجینه ی خاطرات کوچه ها و سکوت! کودکی هایم را به جست و جوی کودکی های من در پی شیطنت هایم خط های کشیده شده بر دیوارهای سپید تشیله ی گم شده در قعر چاله ی باران یا کبوتری که هراسان با نعره ی بمب ها از کنار حوض حیاط پرید همه ی شهر را مرور کن ای باد در پی کودکی های من در پی دوستانی که رفتند امید که آرام بود رضا که مهربان بود و خندان عباس خدابیامرز و مصطفی که به ریسمان بخشید بی صدا گلوی خودش را ای باد جست و جو کن ... من کودکی هایم را میان همین کوچه ها که پر از قاصدک می شوند هنوز و گاه می پیچد در آن ها عطر نان تاز...
17 آبان 1390

حس می کنم حریر حضورت را در لحظه های سختی تنهایی

حس می کنم حریر حضورت را در لحظه های سختی تنهایی  بوی تو در فضاى زمان جارى ست مانند عطر پونه ى صحرایی  در برف زارِ سردِ دلم کرده ست اى نرگس بهارى من سبزت تقدیر ، این مقدّر بى برگشت، تقدیر، این سفیر اهورایى  می گوید از یکی شدنم با تو احساسم ، این لطافت سحرانگیز، حسّم به من دروغ نمی گوید درپیشگاه اقدس شیدایى  بوی تو را شنیده ام از باران، بارانِ چشم هاىِ غزلْ کاران در آبسال سبز غزل کاری با رمزِ صبح شرجى ِرؤیایی آتش زدى به ظلمت ایمانم ، برداربستِ طاقت ِ بنیانم با چشم و روى ِ روشن ِ خورشیدى ، با گیسوى طنابى یلدایى  عاشق که مى شدم نهراسیدم از فتنه هاى واهى بدنامى از آن که گفته اند که مى ارزد ، عاشق...
15 آبان 1390

ای آنکه زنده از نفس توست جان من

ای آنکه زنده از نفس توست جان من آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب می‌ریزد آبشار غزل از زبان من آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم زان روشنی که کاشتی ای باغبان من! با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟ خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من برگزیده از وبلاگ : یک سبد آواز نو http://sam.malakut.org ...
15 آبان 1390